تارا خشگلهتارا خشگله، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

**تارا هدیه لو تک ستاره آسمونی زندگیم**

عقد داداجی تارایی بهمن 91

از وقایع جالب تو اواخر سال 91 عقد دادایی بود که تو خیلی مریض شده بودی اما کلی خوشحال بودی همش شما رو فوت می کردی در حال خاموش کردن شمع ها تارایی با تب 39 درجه- نازی - مامانت بمیره برف اربیل فردای عقد   ...
9 مرداد 1392

تولد سه سالگی تارا به صورت خصوصی

بالخره دختر خوشگل من دوست مهربونم سه ساله شد  شیطونک دستمو میگیری بهم میگی دوست دارم همیشه  نمیدونم این حرفا رو از کجا باد گرفتی صبح که از خواب پا شدب بهت گفتم تارایی امروز تولدتته   گفتی جشن تولد دورا گفتم نه جشن تولد تارا بعد از ظهر که با با اومد تااز در اومد تو با کمال ناباوری بهش گفتی جشن تولد تاراس براش چی خریدی بابا هم سریع به پاستیل به بیسنی بهت داد  تو هم کلی ذوق کردبی گفتی وای کادو  حالامن پاستل وگذاشم رو اوپن تا زیر با له نشه همش همگفتی کادوی نمو بده خاله مهری وبچه ها زنگ زدن تبریک بگن همش پاستل واز تلفن نشون می دی اونقد گفتی شمع کو فوت کنم کیک تولدت مبارک کو فرداش تو کلاس شعر بازی به کیک پختم ...
9 مرداد 1392

12سالگرد ازدواج خاله هنگامه خرداد 92

تو سالگرد ازدواج خاله هنگامه خیلی بهت خوش گذشت کلی با یسنا بدو بود بازی کردی ومهترین مطلب این بود که  شما ویسناکیکو کاملا انگشتی کردین عاشق کیک وشمع تولدی البته با فوت ناگهانی عموی عزیز یسنا به دلیل تصادف هممونی برای ما تلخ بود اما باعث شد یسنا بیاد خونه باباشه وکلی باهاش بازی کردیم وپارک رفتیم طوری که می خواست بره کلی گریه کردی تا اینکه لباسشو بهتو دادن تا اطمینان کنی مه برمی گردن هر چند یسناهم یه کم کتک خورد تو رم زد اما اونم با همه دعوا می کرد با دوستم کاری نداشته باشین مگفت بابای تارا رو دوس بدارم دوستمو دعوا میکنه   ...
9 مرداد 1392

طاوسیه تیرماه 92

یکی از دوستای دوران دانشجوی بابا ما رو به ویلاش تو کردان تو کردان تو طاوسیه رفتیم نمی دونی چه قد کیف کردی با ارن وارتین کلی بازی کردی اونجا تو استخر با قایق سواری اوج شادی رو تجربه کردی اما کلی ارن بد بخت و می زدی باببای ارن به ارن میگفت ارن بان از تارا یواشتر کتک بخور.... تا سوار ماشین شدیم گفتی خوب بود مامان جون عمو همومن وعمو رضا ممنونیمممممممممممممممممممم   ...
9 مرداد 1392

سال 92

بلاخره سال جبید اومد وتو تو با رگاه امام رضا دستایی کوچلوتو گرفته بودی بالا دعا می کردی قربون چادر عربیت برم عزیزم دوربین نو قاچاقی بردم تو حرم حلا گیر داده بودی دوربینو می خواستی لج کرده بودی به دوربین نگاه نمی کردی   تارا واقا مهدی- به مهدی می گی اقا مهدی چون باهات بازی میکنه خیلی دوسش داری   ...
30 فروردين 1392

یه دختر دارم شاه نداره

عزیزم مامانی شعر یه دختر دارم یادت داده کاملا با دکلمه می خونی یه دختر داریم شاه ندایه صوعتی داره ماه ندایه از گوشگلی تا ندایه       خودت برای خودت دس می زنی مگی افریت تارا هر شب بابا ما مانی باباشه تولد میگیری شمع فوت میکنی  تتلود مبایک تت لود تتلود تتلود مبایه مبایه مبایه تتلود مبایه تازه اگه کسی تو خوندن کمکت کنه مگی : د د نخون خودم   ...
1 بهمن 1391

بدون عنوان

عزیزم اینو همیشه بدون با باشه ومامانی نو دیوانه وار می پرستند شعر باباشه برای تارا جینگلی: چیگستمو چیگستم * من باباش تو هستم * تو دختر من هستی * ای گیگیلی گیگلی * دختر من جوبولی * ای خشگلم گوشگلم *   النگومم شکستم ....     شعرمامانی برا ی تارا :عزیزه*خانومه*عسله*جیگره*نازداره*نازداره*هل داره*هل داره* تارا نانا ن انای نای *عزیز نانانا نانای نای *خانوم نانانانای نای * جیگر نانانا نانای نای ****   ...
1 بهمن 1391